جدول جو
جدول جو

معنی عصاره گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

عصاره گرفتن
(خَ / خِ رِ مَ دَ گُ تَ)
شیره کشیدن. عصاره کشیدن. افشردن چیزی را تا عصارۀ آن خارج شود
لغت نامه دهخدا
عصاره گرفتن
هونیدن شپیلیدن افشردن پالاکیدن
تصویری از عصاره گرفتن
تصویر عصاره گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کناره گرفتن
تصویر کناره گرفتن
کناره جستن، کناره کردن، کنایه از از مردم دوری کردن، گوشه نشین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ)
دینار و درهم را یک یک وزن کردن. مقدار باردینار را پیدا کردن. (از یادداشت مرحوم دهخدا). عیار کردن. تعییر کردن. واکندن. واکن کردن:
پدید شد ز فلک مهر چون سبیکۀ زر
که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت.
مسعودسعد.
نیکان که تو را عیار گیرند
بر دست بدانت برگرایند.
خاقانی.
گفت ای ایبک ترازو را بیار
تا که گربه برکشم گیرم عیار.
مولوی.
به قصد هرچه شوی پست سربلند شوی
گرفته ایم عیار بلند و پستیها.
صائب.
توان ز زخم گرفتن عیار جوهر تیغ
ز جوی شیر بود حال کوهکن روشن.
صائب (از آنندراج).
و رجوع به عیار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
مصمم شدن. اتخاذ تصمیم کردن:
مرا چارۀ خویش باید گرفت
ره خشک را پیش باید گرفت.
فردوسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غْ / غِ نُ / نِ / نَ دَ)
در حصار نشستن. در قلعه نشستن.
- پس زانو حصار گرفتن، کنایت از گوشه گیری و انتظار: به دل خوشی چون افتادی که هفتاد سال است که ما پس زانو حصار گرفته ایم و از این حدیث هنوز بویی به مشام ما نرسیده است
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ دَ)
دوری کردن. اعتزال. دوری جستن. انزوا گزیدن. دوری گرفتن:
کناره گیر از او کاین سوار تازانست
کسی کناره نگیرد سوار تازان را.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 9).
گر دوستیت جرم است آن جرم کرده آمد
از بهر این نگیرند از دوستان کناره.
رفیع مروزی.
گفت چرا بت می پرستید و بتان را خدا می دانید و از آفریدگار خویش کناره می گیرید. (قصص الانبیاء ص 133).
تقدیر در این میانم انداخت
هر چند کناره می گرفتم.
سعدی.
متوقع که در کنارش گیرم، کناره گرفتم. (گلستان سعدی کلیات چ مصفا ص 92).
فخرالدوله از ایشان کناره گرفت و دوری جست. (تاریخ قم ص 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کناره گرفتن
تصویر کناره گرفتن
دوری کردن اعتزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره گرفتن
تصویر کناره گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
عزلت گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیار گرفتن
تصویر عیار گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
محک زدن، درصد عیار سکه را سنجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
الاتّصال
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
Dial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
çevirmek (telefon)
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
نمبر ملانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
ফোন ডায়াল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
หมุนหมายเลข
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
kupiga simu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
לחייג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
ダイヤルする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
набирати номер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
전화하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
набирать номер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
wybierać numer
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شماره گرفتن
تصویر شماره گرفتن
डायल करना
دیکشنری فارسی به هندی